- پیش کشیدن
- مطلب یا سخنی را بمیان آوردن
معنی پیش کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پیش کشیدن ((کِ دَ))
- مطرح کردن، عنوان کردن
- پیش کشیدن
- کسی یا چیزی را به سوی خود کشیدن، مطلب یا سخنی را به میان آوردن، پیشکش کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استعمال پیپ چپق کشیدن
پا کشیدن، فریفتن فریب دادن
درد گرفتن اعضای بدن چنانکه گویی سوزنی درآن فرو میکنند
جیغ زدن
سبزکیدن سبزک کشیدن تدخین حشیش
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
تفرقه و پریشانی انداختن در چیزی، هلاک کردن
پیش از دیگری رسیدنملحق گشتن قبل از دیگری، پخته شدن میوه زودتر از میوه های هم صنف خود
دویدن بحضور برابر کسی شتافتن
بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
کشیدن و امتداد دادن سیم برق یا تلفن یا تلگراف از جایی به جای دیگر و وصل کردن آن، سیم کشی کردن
درد گرفتن عضوی از بدن به حالتی که انگار سوزن در آن فرو می کنند، تیراندازی کردن
آواز بلند برآوردن در عزا و عروسی و غیره
پارسی است جیغ کشیدن غیه کشیدن جیغ کشیدنبه هنگام جشن مانند عروسی (مخصوصا از طرف زنان)
انتقام کشیدن
لیف زدن، دندان زدن پوست خربزه ومانند آن
کور کردن
کنایه از سر سبزی و بخت است: (طبایع را یکایک میل درکش بدین خوبی خرد را نیل درکش خ) (گنجینه گنجوی. 363)
نصب سیم و تجهیزات وابسته برای ایجاد یک مدار یا شبکه تازه، چرک کردن زخم در اثر آب آلوده یا سرما
зевать
прокладывать проводку
gähnen
verkabeln